مدیریت اندیشه

گاهی برخی از دوستان آرمان گرایی را با واقع گرایی اشتباه می گیرند. در صحنه اندیشه آنگاه که اندیشه از قوام و استحکام لازم برخوردار نشده، نقد اندیشه دیگران، تقریبا کاری احمقانه به نظر می آید؛ چراکه با اندک استدلال و یا حتی با استفاده از کلمات عاطفی، اقناعی و احساسی، ممکن است اندیشه ما دچار تردید یا تزلزل گردد. عاقلانه این است که من تا می توانم اندیشه خود را با سخنان حق قوام ببخشم و مراجعه من به اندیشه های منحرف اندک باشد؛ پس از آن می توانم به نقد اندیشه دیگران بپردازم.

بسیاری از دوستان ما سعی می کنند از همان ابتدا با دعوت از اندیشمندانی که در گفتار و اندیشه آنان نشانه هایی از انحراف و کج فهمی از دین وجود دارد، به نقد اندیشه آنان بپردازند. تجربه به من ثابت کرده که این افراد بعد از مدت کوتاهی به اندیشه همان هایی که می خواستند نقدشان بکنند گرایش پیدا می کنند و بعد از اینکه کاملا در آن اندیشه به قوام و استحکام رسیدند، اندیشه سابق خود را ناکارآمد، قدیمی، فسیل شده و غلط تلقی می کنند.

من خودم ترجیح می دهم اندیشمند قهاری باشم تا منتقد اندیشه دیگران. اندیشه ای که از درونم بجوشد، اندیشه ای که برگرفته از آیات و احکام الهی باشد، اندیشه ای که از حق و حقیقت ریشه گرفته باشد. من چنین اندیشه ای را دوست دارم. قرآن می فرماید: لا تتخذوا بطانه من دونکم: یعنی از غیر خودتان رازدار انتخاب نکنید.

مطلب بعدی این است؛ آنهایی که اندیشه شان مورد نقد قرار می گیرد، اولا اندیشه استحکام یافته ای دارند و از اندیشه خود دست برنخواهند داشت.

ثانیا آنهایی هم که به قصد نقد اندیشه دیگران آمده اند قدرت نقد را ندارند؛ چون اساسا خودشان دارای اندیشه استحکام یافته و قوام یافته ای نیستند. بنابراین خودشان به اندیشه نقدشونده ها گرایش پیدا می کنند.

پس لازم است اندشه خود را مدیریت کنیم و آن را به سمتی هدایت کنیم که حق و حقیقت در آن قرار دارند. من برای این کار همواره سعی می کنم در آیات قرآن تدبر کنم و همیشه علاوه بر قرآن چند روایت از روایات صحیح معصومین علیهم السلام را مطالعه میکنم. علاوه بر اینها به اندیشه قوام یافته افراد در مسیر حق مثل علامه شهید مطهری، جوادی آملی، مصباح یزدی، علامه جعفری و علامه طباطبایی مراجعات مکرر میکنم و آثار آنها را مطالعه میکنم

نامه دوم رهبر انقلاب به عموم جوانان در کشورهای غربی‌

نامه دوم رهبر انقلاب به عموم جوانان در کشورهای غربی‌
دنیای اسلام در ابعادی وسیعتر از حادثه فرانسه قربانی وحشت بوده/ حامیان آشکار تروریسم در ردیف متحدان غرب جای گرفته‌اند/تروریسم درد مشترک ما و شماست

رهبر انقلاب اسلامی طی نامه‌ای به عموم جوانان در کشورهای غربی‌ نوشتند که حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت.

خبرگزاری فارس: دنیای اسلام در ابعادی وسیعتر از حادثه فرانسه قربانی وحشت بوده/ حامیان آشکار تروریسم در ردیف متحدان غرب جای گرفته‌اند/تروریسم درد مشترک ما و شماست
    •  
 

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر انقلاب اسلامی به عموم جوانان در کشورهای غربی‌ نامه‌ای نوشتند که متن کامل آن در ذیل می‌آید:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

به عموم جوانان در کشورهای غربی‌

حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسّف‌بار است که چنین رویدادهایی بستر سخن را بسازد، امّا واقعیّت این است که اگر مسائل دردناک، زمینه‌ای برای چاره‌اندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، به‌خودی‌خود برای همنوعان اندوه‌بار است. منظره‌ی کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان میدهد، مادری که شادی خانواده‌اش به عزا مبدّل میشود، شوهری که پیکر بی‌جان همسرش را شتابان به سویی میبرد، و یا تماشاگری که نمیداند تا لحظاتی دیگر آخرین پرده‌ی نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد. هرکس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد، از دیدن این صحنه‌ها متأثّر و متألّم میشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. قطعاً یک‌ونیم میلیارد مسلمان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع، منزجر و بیزارند. امّا مسئله این است که رنجهای امروز اگر مایه‌ی ساختن فردایی بهتر و ایمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هایی تلخ و بی‌ثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راه‌هایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه‌ی کنونی رسانده است.

درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، با رنجی که مردم عراق، یمن، سوریه، و افغانستان طیّ سالهای متمادی تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدّت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوه‌های گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است. امروز کمتر کسی از نقش ایالات متّحده‌ی آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله‌های شوم آنان بی‌اطّلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناخته‌شده‌ی تروریسم تکفیری، علی‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفته‌اند، و این در حالی است که پیشروترین و روشن‌ترین اندیشه‌های برخاسته از مردم‌سالاری‌های پویا در منطقه، بی‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه‌ی غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام، نمونه‌ی گویایی از تضاد در سیاستهای غربی است.

چهره‌ی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده میشود. مردم ستمدیده‌ی فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه میکنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانه‌های خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز میکنند، یک خانواده‌ی فلسطینی ده‌ها سال است که حتّی در خانه‌ی خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟ این رژیم بدون اینکه هرگز به‌طور جدّی و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بین‌المللی قرار گیرد، هر روز خانه‌ی فلسطینیان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود میکند، بی‌آنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمع‌آوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد؛ و همه‌ی اینها اغلب در برابر دیدگان وحشت‌زده و چشمان اشک‌بار زنان و کودکانی روی میدهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانواده‌ی خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجه‌گاه‌های مخوفند. آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید‌؟ به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسّط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام میشود، نباید افراطی‌گری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علّت که شصت سال مکرّراً از صفحه‌ی تلویزیون‌ها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.

لشکرکشی‌های سالهای اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهای انسانی، زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقّف یا کندی گراییده، و در مواردی ده‌ها سال به عقب برگشته‌اند؛ با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته میشود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعه‌ها، آیا عذرخواهیِ صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سالها دنیای اسلام از دورویی و چهره‌آرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارتهای مادّی نیست.

جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشه‌ی خشونت‌زا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.

متأسّفانه این ریشه‌ها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دوره‌ی معاصر، جهان غرب با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیه‌سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیان‌بار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترم‌ترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، به‌هیچ‌وجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بی‌بندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفه‌های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه‌جو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمیکنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه‌ی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده‌ی این‌گونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالی‌که تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آن‌هم در دل یک قبیله‌ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابه‌ی کشتن همه‌ی بشریّت میداند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید؟

از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شده‌اند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آن‌قدر افراطی شوند که هم‌وطنان خود را گلوله‌باران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیه‌ی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگی‌های پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابری‌ها و احیاناً تبعیض‌های قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقده‌هایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.

به‌هرحال این شما هستید که باید لایه‌های ظاهری جامعه‌ی خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق، باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانه‌‌ای است که گسست‌های موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتاب‌زده که جامعه‌ی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیون‌ها انسان فعّال و مسئولیّت‌پذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلی‌شان محروم سازد و از صحنه‌ی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله‌ها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی ــ مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد ــ جز اینکه با افزایش قطب‌بندی‌های موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت. طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرّراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وامیدارد؛ این رفتارها ظالمانه است و همه میدانیم که ظلم، خواه‌ناخواه خاصیّت برگشت‌پذیری دارد. وانگهی مسلمانان، شایسته‌ی این ناسپاسی‌ها نیستند. دنیای باختر قرنها است که مسلمانان را بخوبی می‌شناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند. بنابراین من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه‌ی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش میگستراند، گرمای امنیّت و آرامش را به آنان هدیه میدهد، و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه‌ی گیتی میتاباند.

سیّدعلی خامنه‌ای

8 آذر 1394

اظهار شادمانی از پیروزی هسته ای

اونایی که با هر اعلام توافق احتمالی هسته ای می ریزن تو خیابونا و اظهار شادمانی میکنن چند دسته اند:

1-اونایی که قر تو کمرشون گیر کرده. این دسته سعی می کنن به هر بهانه ای این قر لامصب را رها سازند تا بلکه این کمر صاحب مرده صاف بشه.

2-اونایی که الکی خوشن. این دسته کاری ندارن توافق صورت گرفته یا نه به هر بهانه ای حتما اظهار خوشحالی می کنن بخصوص از نوع موزونش. اگه به اینا گفته شود خونتون آتیش گرفته و زن و بچت مردن بازهم می ریزن خیابوناو اظهار خوشحالی می کنن.

3-اونایی که کلا جوگیرن. این گروه نگاه می کنن ببینن جو به کدوم طرفه. به هر حال آدمو برق بگیره اما جونگیره

4-اونایی که واقعا طرفدار روحانی و ظریفن. این گروه دیگه جزء فسیلای تاریخن و معمولا بیست سالی عقب افتادگی تاریخی دارن. اینا احساس می کنن دوران هاشمی تموم شده و وارد دوران آزادی اصلاحات شدن. اینا نیازمند بستری شدن در بیمارستان بیماری های روانی به مدت 2 سال هستن.

5-اونایی که زبونم لال ایادی استکبارن. این گروه که تو هر اغتشاش و اردوکشی خیابانی هم حضور فعالی دارن، سعی می کنن برای کم رنگ کردن عزت و اقتدار ملی در برابر امتیازات داده شده به مردم القا کنن که باید در مقابل کدخدا سر فرود آورد و اسلام رحمانی را به اثبات رسوند.

6- جماعت خر برفت. این گروه مثل جریان ملا نصرالدین هستن. ملا دید که یک عده ای دارن تو خیابون اظهار شادی می کنن و شعار میدن خر برفت و خر برفت. او هم دید خوب نیست از جماعت عقب بیفته قاطی جمع شد و خربرفت ندا سر داد. بعد که شادی ها تموم شد معلوم شد اون خری که برفت اوباما نبوده خر خودش بوده. خلاصه این جماعت هم بعد از فروکش کردن جریان خواهند فهمید که اون خری که رفته جان کری و اوباما و نتانیاهو نبوده بلکه عزت ملی خودشون بوده به همراه اطلاعات نظامی، اموال فراوان، تحریم های بیشتر و ... به نفع اسرائیل و عربستان و آمریکا بوده.

اعتمادسازی

داستـان پـرورش اعتـماد در روزگار بی‌اعتـمادی!
یه روز که داشت سوار مترو میشد نزدیک در ورودی، یه تابلو توجهش رو جلب کرد: "این مغازه واگذار می‌شود" ... خودش بود! تمام چیزی که لازم داشت همین بود! ترکیب کار تو ذهنش، خیلی شفاف و روشن شکل گرفته بود.
مغازه کوچک دم در ورودی مترو
چایی شیرین و ساندویچ نون و پنیر تو ظرف یکبار مصرف که سرپایی هم میشد خوردش.
بله کارها ردیف شده بود. اجاره مغازه که رسمی شد لوازم رو مستقر کرد و شروع کرد به کار.
تابلو زد: "صبحانه علی آقا"، مردم هم از همون روز اول استقبال خوبی نشون دادن.
یه چایی داغ و خوشمزه و خوش طعم با نون سنگک و پنیر تبریز. ظرف ٣ یا ٤ دقیقه یه صبحانه خوب می‌خوری، قیمت هم مناسب بود.
آقا چند روزی نگذشت که جلوی در مغازه به اون کوچیکی "صف" می‌بستن! گاهی ١٠ - ١٥ نفر تو صف بودن. به قول امروزی‌ها؛ بیزینس عالی ... توپ! مردم راضی، "علی آقا" هم خوشحال.
تا حالا شنیدین یکی از بس کارش خوب باشه مردمو کلافه کنه؟!
"ای داد و بیداد، حالا چیکار کنم؟ این جاشو نخونده بودم!!!"
می‌دونین چی شده بود؟ خوب صبحانه علی آقا کارش گرفته بود، متقاضی زیاد بود و صف گاهی طولانی میشد و اون ته صفی‌ها کفرشون در میومد تا نوبتشون بشه. تقریبا یه عده این قدر معطل می‌شدن که قید صبحونه علی آقا رو می‌زدن و دلخور، سر صبحی گشنه، تو صف وایستاده، صبحانه نخورده، ول می‌کردن و می‌رفتن!
شهرت خوبی که بهم زده بود داشت لطمه می‌دید ... "چیکار کنم؟" به هر راهی بگین زد؛ یه شاگرد گرفت (تو جا به اون تنگی) که چایی‌ها رو ریخته و آماده داشته باشه.
یه بسته‌بندی سفارش داد که یه چایی و یه ساندویچ باهم توش بود که حملش راحت بشه.
قیمتاشو آورد پایین‌تر که واسه مردم بصرفه‌تر باشه ... ولی مشکل صف و معطلی داشت جدی جدی شاخ میشد.
"اینطوری نمیشه ... باید هرطور شده از شر این مشکل خلاص شم وگرنه اسممو عوض می‌کنم". خیلی فکر کرد.
روز و شب داشت مرور می‌کرد که چه کاری رو می‌تونه سریع‌تر انجام بده؟ ولی دیگه از این سریع‌تر نمیشد تا این که ...
یه روز شروع کرد وقت گرفتن که از اول رسیدن مشتری تا رفتنش، هر کاری متوسط چقدر طول می‌کشه؟ سلام و احوالپرسی ٥ ثانیه گرفتن سفارش مشتری ١٠ ثانیه تحویل سفارش مشتری و بسته بندی ١٥ ثانیه گرفتن پول و دادن بقیه پول مشتری ٢٥ ثانیه ... !!!
نتیجه‌گیری مهم سوم: "صبر کن ببینم! یعنی تقریبا نصف وقت من با هر مشتری سر پول دادن میره؟ یعنی اگه یه راهی پیدا کنم که مشکل پول دادن، بقیه پول، پول خورد و ... رو حل کنم دو برابر سریع‌تر می‌فروشم؟ و صف دو برابر سریع‌تر جلو میره؟ خوب اگه اینجوری یاشه، هیچکس دلخور نمی‌ذاره بره. عالی میشه!"
"خوب چیکار کنم؟ کوپنی‌اش کنم؟ اول ماه به هر کی کوپن بدم؟ ... نه بابا، کسی وقت این کارا رو نداره. چوب خط بزنم و آخر ماه ار هر کی پول بگیرم؟ نه جانم، اینم که صرف نمی‌کنه، کافیه چند نفر نیان تسویه کنن، مگه من چقدر سود دارم؟ آخه این روزا به هیچکی هم که نمیشه اعتماد کرد ..."
"صبر کن ببینم ... چرا نمیشه؟ ... عجب فکر بکری! ... آخ جااااااان، پیدا کردم!"
"اعتماد" کردن به مشتری در روزگار بی‌اعتمادی!"
فرداش "علی آقا" رفت بانک و چند دسته اسکناس ١٠٠ و ٢٠٠ و ٥٠٠ تومنی گرفت، دو تا جعبه درست کرد و توی هر کدوم مقداری از اون اسکناس‌ها رو گذاشت. جعبه‌های پول خرد رو گذاشت یه قدری اونورتر، کنار گیشه‌ای که چایی و ساندویچ رو تحویل می‌داد. تصمیم خودشو گرفته بود. با خودش می‌گفت: "من که دزدی نکردم و پولم حلاله ... ملت هم که با من پدرکشتگی ندارن که پولمو بخورن ... پس اگه من بهشون اعتماد کنم کار خطایی نیست، تازه اگر صدی چند نفر هم پول ندن ایرادی نداره خودم هم اگه روزی یکی دو نفر بیان و چایی مجانی بخوان که بهشون میدم پس چه فرقی می‌کنه؟"
لحظه بزرگ ... مشتری اول اومد:
سلام علی آقا صبح به خیر!
سلام عزیز جان خوب هستین انشاالله؟
بله، سلامت باشین.
یه چایی شیرین، یه نون پنیر؟
آره جونم.
میشه ٤٠٠ تومن، بفرمایین ... قابلی هم نداره.
چشم، الان تقدیم می‌کنم ... (جیب‌هاشو می‌گرده، کیفشو بیرون میاره ...) الان تقدیم می‌کنم.
لازم نیست عجله کنی جونم، یه جعبه اونجا گذاشتم، پول خورد هم توش هست، لطفا خودت پولتو بریز اون تو، باقیشو بردار و برو به سلامت، روز خوبی داشته باشی.
شوخی می‌کنی؟ دستم انداختی؟
نه جون داداش خودت برو ببین.
(مشتری اول با ناباوری رفت سمت جعبه و ...) مشتری دومی:
سلام علی آقا
سلام خانم بفرمایین؟
یه چایی ٢ تا نون پنیر لطفا
چشم ...
چند روز اول تا مردم بفهمند که "علی آقا" چه تغییر مهم و جالبی در کارش داده یه کم طول کشید. حتی بعضیا بیشتر از معمول طول دادن تا مطمئن بشن که درست فهمیده‌اند.
ولی از روز سوم و چهارم مردم اصلا میومدن که خودشون به چشم خودشون این پدیده عجیب غریبو ببینن و اصلا از این نون و پنیر و چایی شیرین بخورن تا باورشون بشه.
از همه مهم‌تر این بود که "علی آقا" چاره کارو پیدا کرده بود. فکرش واقعا درست کار کرده بود و صف تقریبا دو برابر سریع‌تر جلو می‌رفت.
فروش علی آقا دو برابر شد و سودش بیشتر از دو برابر! بگو چرا؟ خوب معلومه! این روزها ١٠٠ تومن پولی نیست. خیلی‌ها از این که علی آقا به مشتری‌هاش این قدر احترام گذاشته بود و بهشون اعتماد کرده بود که پولشون رو خودشون بدن و بقیه‌اش رو هم خودشون بردارن این قدر خوششون اومده بود که اصلا قید بقیه ١٠٠ تومن رو می‌زدن و دستخوش و انعام می‌ذاشتن و می‌رفتن. این سود خالص بود و کم هم نبود!
هیچکس "علی آقا" رو از این خوشحال‌تر و شادتر ندیده بود.

مشتری‌ها هم، همه از دم، روزشون رو با یک اتفاق ساده دلپذیر شروع می‌کردن. بعدها داستان‌های زیادی دهان به دهان شد که چقدر مشتری‌های علی آقا در طول روزشون برخوردهای بهتری با مردم دیگه داشته‌اند و دلیلش یک آغاز خوب با "علی آقا" و اعتماد و روی خوش او بود.

از وبلاگ آشنای غریبه

ابعاد ساختاری سازمان Organization Structure Dimensions


ساختار سازمانی، راه یا شیوهای است که به‌وسیله آن، فعالیتهای سازمانی تقسیم، سازمان‌دهی و هماهنگ میشوند. سازمانها ساختارهایی را به‌وجود میآورند؛ تا فعالیتهای عوامل انجام کار را هماهنگ کرده و اعمال اعضا را کنترل نمایند. ساختار سازمانی در نمودار سازمانی نمایان میشود. نمودار سازمانی نیز یک نماد قابل رؤیت از کل فعالیتها و فرایندهای سازمان است. [1]



[1] اعرابی، سیدمحمد؛ طراحی ساختار سازمانی، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ویرایش دوم، 1385، چاپ پنجم، ص15-16.

ادامه نوشته

سازمان رسمی و غیر رسمی

سازمان رسمی و غیررسمی Formal and Informal Organization

 

سازمان رسمی، ساختاری برنامه‌ریزیشده از نقش­ها است؛ كه به‌صورت رسمی سامان یافته است.[1] به‌عبارت دیگر، سازمان رسمی، عبارت است از سیستم یا شبكه­ای از ارتباطات و اختیار، كه افراد و گروه‌هایی كه وظایف مهمی انجام می­دهند، را به‌هم مرتبط می­سازد. در ورای هر سازمان رسمی، معمولا یك سازمان غیر رسمی(مجموعه‌ای از روابط كاری غیر رسمی در میان اعضای سازمان) وجود دارد؛ در حالیكه سازمان رسمی تعیین می­كند، چه فردی به چه كسی، گزارش می­دهد؛ سازمان غیر رسمی براین مبنا استوار است، كه چه كسی، عملا با چه كسی، به تعامل می­پردازد.[2]



[1]. كونتز، هارولد و همکاران؛ اصول مدیریت، محمدعلی طوسی و دیگران، تهران، سازمان مدیریت دولتی، 1374،چاپ سوم، جلد اول، ص358.

[2]. ایران‌نژاد پاریزی، مهدی؛ اصول و مبانی مدیریت، تهران، پایدار، 1384، چاپ اول، ص200- 199.

ادامه نوشته

تكنولوژي Technology

تكنولوژي Technology

 

تكنولوژي(فن­آوري)، تركيبي از دو واژه­ي يوناني تكنو به معناي مهارت و لوگوس به معناي ساختن، گفتگو و كلمه است.[1] تكنولوژي در لغت به معناي شگرد، ترفند و فن  آمده است



[1]. ايران‌زاده، سليمان؛ جهاني شدن و تحولات استراتژيك در مديريت و سازمان، تبريز، افق دانش، 1382، چاپ دوم، ص17.

ادامه نوشته

سازمان‌دهي بر مبناي وظيفه

سازماندهي بر مبناي وظيفه                               

 Functional Structure/Functional Departmentalization

 

در اين روش، واحدهاي سازماني براساس وظايف سازمان، طراحي و ايجاد مي‌گردند. براي مثال در يك سازمان توليدي و بازرگاني، واحدهاي طراحي محصول، توليد، انبار، بازاريابي، فروش و نظاير آن در نظر گرفته مي‌شوند. اين روش از قديمي‌ترين روش‌هاي سازمان‌دهي محسوب مي‌شود و هنوز هم در بسياري از سازمان‌ها، بويژه براي سازماندهي سطوح عملياتي، مورد استفاده قرار مي‌گيرد.[1] البته به ندرت، سازمانها از يك شكل طراحي اداره [سازمان‌دهي]، در تمام سطوح استفاده مي‌كنند؛ زیرا تمام سازمانها، آميزه‌اي از اشكال مختلف طراحي سازماني هستند. روي هم‌رفته طراحي وظيفه‌اي، با در نظر گرفتن تمام سطوح و سازمان‌ها، معمول‌ترين شيوه سازماندهي است.[2]



[1]. رضائيان، علي؛ مباني سازمان و مديريت، تهران، سمت، 1379، چاپ اول، ص305.

[2]. رضائيان، علي؛ اصول مديريت، تهران، سمت، 1376، چاپ هشتم، ص179.

ادامه نوشته

اصول علم اداره

مديريت اداري(اصول علم اداره)

 Administrative Management

 

نظريه اصول علم اداره يا نظريه فراگرد مديريت به همراه نظريه‌هاي مديريت علمي و بوروكراسي از شاخه‌هاي اصلي نظريه‌هاي مديريت علمي هستند.[1]



[1]. رضائيان، علي؛ اصول مديريت، تهران، سمت،1376، چاپ هشتم، ص41.

ادامه نوشته